یه روزی بارون اشکهات خشک میشه. یه روزی آرزوهات این قدر رنگ عوض میکنه که حتی قبلیها رو به خاطر نمیآری. یه روزی میرسه که بالاخره به حقت میرسی. آبی دریا رو میبینی. پاهات رو روی شن های نرم میذاری و اجازه میدی باد موهات رو به بازی بگیره. و اون جاست که میفهمی دیوار بین تو و خوشبختی از بین رفته و تنها چیزی که ازش باقی مونده، فقط یه خط باریکه.
بهت قول میدم، یه روزی میآد که به سختی هایی که پشت سر گذاشتی میخندی و میگی: «من به خاطر همچین چیز کوچیکی خودم رو شکستم؟!»
زندگی دو روزه. بیاید خودمون رو درگیر روزهای سخت نکنیم و فقط به همون یه روز امید داشته باشیم. و بدونیم که بالاخره از راه میرسه.
یوهوووو!! اولین پست زمستونیم رو گذاشتم! دیگه الان قالبم خیلی به فصلی که توش هستیم میخوره.
تموم شدن خریف و ورود به شتاء رو بهتون تبریک می گم D:
امیدوارم یلدا بهتون خوش گذشته باشه:)
(و نه! یک ساعت پیش عربی نمیخوندم!)