خب بچه‌ها.. همه دارن میرن. پس منم....
چی؟!
بله از اتاق فرمان می‌فرمایند که کم‌تر مردم رو ایسگا کن 0__0
کامنت‌ها بازه. هرچقدر دوست داشتین فحش بدین. با آغوش باز پذیراتون هستیم! :)
نظرات (۲۱)
🎼 کالیستا
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۱۴:۳۷
قلبممممممممممممم.TT
ایسگا کردن مردم حرامهههه حرامممم.TT
و بشنویم سخنی از آیت‌الله کالیستا :)))
Marine .h
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۱۴:۴۰
لعنت بهت...
میخواستم فحش بدممم واقعا
مشکلی نیست بده سانسور میکنیم D:
Maglonya ~♡
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۱۵:۰۶
*آبمیوه‌اش را هورت می‌کشد و نی داخل آن خر خر می‌کند*
نه تو دیگه انگار زیادی داره بهت خوش میگذره!
𝘼𝘺𝘭𝘪𝘯 --
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۱۶:۰۲
یه بار به من گفته بودی هرچی بشه ام نمیری، برا همین خیلی سکته نکردم فقط زیرلب فحش دادم..ببخشیدxD
اره گفته بودم و هنوزم سر حرفم هستم :))
اگه این جا پاک بشه، بدونین خود بیان ترکیده و پاکش کرده. من کاره‌ای نیستم ^__^
آیســــ ـــان
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۱۶:۱۲
من با خودم گفتم صددرصد الان وایولت از این یه داستان یا متنی چیزی نوشته:>
جدیدا دارم خیلی ناامیدتون میکنم؛ نه؟ XD
.. میخک..
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۱۶:۵۹
یه ده یازده نفر رو سکته دادم برگشتم
😎😎😎😎
گناهشونم گردن توئه😪
حالا به سلامتی چیکارشون کردی؟ ۷__۷
nooshi
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۲۰:۲۴
یااااااا#-#
اما من به خودم داشتم فحش میدادم که چرا قبل از رفتنت، نیومدم تا باهات اشنا بشمT-T
پس خوبه دیگه... این پستم باعث شد بیای باهام آشنا بشی :)))
خب! یه چایی بدم خدمتتون؟
.. میخک..
- پنجشنبه ۳۰ دی ۰۰
- ۲۳:۰۵
نوشتم روانشناسی نمرات رو تو سایت گذاشته
همه سکته کردن :))))))))))
چندبار این کار رو کرده بودن خودشون، عوضشو در آوردم
پس این انتقام بوده. گناهش گردن من نیست 😂😂
زی زی گولو بلاسم
- جمعه ۱ بهمن ۰۰
- ۰۰:۰۲
میخواستم بیام بگم تعطیلات وبلاگی خوش بگذره که به در نگاه کردم ولی چون برف می یومد دریچه اه نکشید چون یخ زده ایح ایح
خوش بحالتون ما فقط هوا یک سرد شده. هیچ وقت برف نداریم :(((
چوی زینب دمدمی
- جمعه ۱ بهمن ۰۰
- ۱۱:۵۵
هی هی وایولت چان تو کتک لازمی!
قلبم وایساد خب😿😔
XD
*ریز خندیدن و فرار از صحنه*
nooshi
- جمعه ۱ بهمن ۰۰
- ۱۲:۴۴
از اونجایی که من با چایی مشکل دارم، پس بیا بریم اب‌میوه‌ی طبیعی بخریم•-•
اینجا برفیه^^
نیاز به یکی دارم که منو ببره برف بازیT-T
راستی من نوشیکا هستم اما همه نوشی صدام می‌کنند^^
من آب‌آلبالو میخوام *___*
من حتی بارش برف رو از نزدیک ندیدم. خیلی بدشانسم. نه؟ :(((
اگه رفتی برف‌بازی به جای منم بازی کن!
خوشبختم نوشی :))
منم وایولتم. قبلا القابی همچون خانم ایکس و سنوریتا وایولتا داشتم؛ ولی خب الان دیگه فراموش شدن. هرچی دوست داشتی میتونی صدام کنی ^_^
Fatemeh Karimi
- جمعه ۱ بهمن ۰۰
- ۱۳:۱۷
تو کم اینکارو کردی و الان من شوک‌زده فقط همین رو یادم میاد اگر بازم انجام داده باشی حتماً کم بوده برای همین می‌بخشمت بخاطر سکته‌ای که بهم می‌گفت باهوش باش!
چه خبر دوستم؟
نه این بار اولمه XD
هاهاها!!!
Amir chaqamirza
- شنبه ۲ بهمن ۰۰
- ۱۲:۲۴
سلام. سلام.سلام:).
همه دارن از کتابا دور،میشن شمام میشین؟
آخه چرا میرین؟بخدا حقش این نیست!
سلام:)))
کامنت‌ها رو دیدین؟ داشتم سر به سرتون میذاشتم. قرار نیست جایی برما!
Amir chaqamirza
- يكشنبه ۳ بهمن ۰۰
- ۱۰:۲۶
سلام. سلام.سلام:).
بابا من یه سکته ی ریزی زدم،بله دیدم😂
سلام :))
باز خوبه ریز بوده. من پول دیه دادن ندارم XD
روزی روزگاری دختری بود که ستاره های بالای سرش چشمک می زدند. دختر آن ها را دوست داشت. رمز و رازشان را هم همین طور. او به ستاره ها قول داد تا زمانی که درخششان را از دست دهند و از آسمان پایین بیفتند، برایشان خواهد نوشت. ستاره ها خوشحال شدند و خندیدند. از خنده شان کاغذ پدید آمد. دختر آواز خواند و موسیقی اش تبدیل به مداد شد.
و این گونه بود که دختر قصه ی ما، هر روز می نویسد. حتی اگر بی معنی باشد. حتی اگر نا زیبا باشد.
فقط می نویسد. می نویسد و می نویسد.
و این گونه بود که دختر قصه ی ما، هر روز می نویسد. حتی اگر بی معنی باشد. حتی اگر نا زیبا باشد.
فقط می نویسد. می نویسد و می نویسد.
منوی وبلاگ
موضوعات
- انیمه (۲)
- خزعبلات بنده :) (۶)
- داستانک (۶)
- چالش (۵)
- جوهر بی رنگ (۴)
آخرین نظرات
-
Lester Locke
حالا قرن ها از روزی که ... -
Ananisha
بهم حس خوبی میدی وایولت*-* -
تو :)
چرا یو انقدر ... -
آقای همکار
دنیای وبلاگچقدر عجیب شده:) -
•miss writer•
Yuri on ice خیلی قشنگ بود مخصوصا اوپنینگ و اندینگهاش -
Reddington
دویدن به سمت نوت بوک گوشی برای تایپ کردن پست* -
چوی زینب دمدمی
قشنگ که چه عرض کنم..کلا ... -
زی زی گولو بلاسم
سلااام ویولت چه قشنگ ...
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
پیوندها
پیوندهای روزانه
- به کوراگهی عزیزم
- جریان ساکت آب
- نقاشی
- غدهی حَرفوئید (یک غدهٔ درونریز)
- درخت پا درهوا (فن فیکشن موریارتی وطن پرست)
- "Everyone have to be drunk on somethin' to keep pushing on"
- که از خودم که تویی، تا کجا فرار کنم؟
- داستانفوقالعادهی مائوچان:)))
- شیرین بیان
- پراکنده نوشت + زندگی ایدهآل
- تو واقعیت هم همینطور
- از زندگی خود چه میخواهم؟
- اوردوز
- مانامی
- حجاب
- ماموریت یک عروسک (عنوان نداشت خودم یه چیزی پروندم!)
- لطفا ماسک نزنید!
- چشمک بزن ای ستاره!
- هزاران زندگی
- و غیرممکنها ممکن می‌شوند!