چالش ننوشته و انیمه ندیده، وی در میان کتاب هایش غوطه ور است...
نظرات را جواب نمی دهد اما بنا به رسم بلاگری، به بیان می آید تا خدایی نکرده تار مویی از سرش کم نشود.
سرش را از روی کتاب بالا می آورد.
می خندد.
و می گوید:
این نیز بگذرد.
نظرات (۱۳)
Nobody -
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۱۷:۴۴
*وی هم چالش ها را ننوشته و انیمه هایش را ندیده و هر روز صدها صفحه ارباب حلقه ها می خواند*
در واقع منظورم درس هام بود:)
ولی هری پاتر هم میخونم. خیلییییی خفنه!!! الان رسیدم صفحه 180
و... کلی امتحان دارم.
برنامه هم ریختم بشینم درس های سال قبل رو مرور کنم.
خلاصه این که بدبختم:/
البته حس بدی هم ندارم بهش D:
آرتـــمیس ツ
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۱۷:۵۵
وایولت ! چرا نگفتی داری هری پاترو ادامه میدی ! ( شکلک عصبانی ) من به خاطر تو ادامه ندادم ! مثلا داشتیم با هم میخوندیما @-@
*وی هم در کنج اتاق است و درس نمی خواند D: *
ها؟؟؟ مگه قرار نبود منتظر نایستی؟ یادمه قرار گذاشتیم با هم نخونیم و بری جلو!!
مگه این جوری نبود؟
D:
یکی نیست مودم رو از برق بکشه تمرکز کنم روی ریاضی:/
Stella =]
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۱۸:۰۴
من نیز درس نمی‌خوانم :/
چه کنیم چه کنیم؟
:/
زندگی بس ناجوانمردانه است!
آرتـــمیس ツ
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۱۸:۱۳
نه دیگه من چون آدم فداکاری هستم به خاطر تو ادامه ندادم 0__0 الان تو باید فداکاری کنی تا من برسم D:
هروقت ، وقت کردی داستان والتر اشقولد رو برام بفرست :/ از گوشیم پاک شده خود به خود :/
اوکی پس زود خودت رو برسون:)
و مرسی از ایثارت. آرتی فداکار. یا... فضانورد فداکار!
باشه میفرستم:)
هلن پراسپرو
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۱۹:۱۷
وی خوابش میاد، یک نظر جواب نداده داره D: و فردا امتحان ریاضی...
دلشم میخواد از صفحه 145 ارباب حلقه ها بره جلوتر... ولی مگه میشه؟
وای ارباب حلقه ها میخونی؟؟؟
جهانِ هیچ
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۱۹:۳۲
اینجا باران بسیار تندی میبارد و رمان دزیره رسیده به صفحه 400...
(من که این دوران درس نخوندن و غول کنکور رو پشت سر گذاشتم دیگه تمام دعاهام در زمینه درس برای شماست :)
دیگه نوبت هشتادی هاست D: )
ما هم هوامون بارونیه:) خیلی خوبه!!!
خوشبحالتون. از زندگی لذت ببرین چون بدون کنکور بهشته اصلا!
(نسل سوخته به همراه شاد)
Nobody -
- جمعه ۳۰ آبان ۹۹
- ۲۱:۰۷
عههه O.O منم البته تا الان داشتم هندسه می خوندم بلکه یه چیزی حالیم شه، ولی الان دیگه می رم سراغ فرودو! *-*
ایوللل! گامبارههه!!
@هلن
ارباب حلقه ها می خونی توعم؟ =))
قشنگه؟ من حس میکنم متنش خیلی سنگینه و حوصله ام رو سر میبره!
♪♪HANANE ♪♪
- شنبه ۱ آذر ۹۹
- ۰۴:۱۲
هوفففففففف من امروزم به درس خوندن گذشت. و البته سوپرمن و کاراوال رو هم خوندم(البته کامل نه، از کاراوال 40 صفحه خوندم از سوپرمن من 80 صفحه)
الان هم میخوام برم تا شروع کلاسام سوپرمن رو تموم کنم @-@ ساعت چهار صبح خوبام نمیبره XDD زیبا نیست؟ XD فردا هم سه تا امتحان دارم T^T
وای چه کتابای خفنی میخونی:))
و چقدر زیاد0___0
خیلی زیباست فرزندم*__*
Nobody -
- شنبه ۱ آذر ۹۹
- ۱۲:۵۱
متنش سنگینه یکم آره، ولی نهههه حوصله‌سربر نیست اصلا. توصیفاتش عالیههه. و من تا الان فکر می‌کردم که فیلمش خیلی قشنگه و به پای کتاب می‌رسه، اما الان فهمیدم که خیر اصلا به پای کتاب نمی‌رسه :))) کتابش خیلیی بهتره. و آره کلا خیلی دوستش دارم.
وای جدی؟ پس واجب شد بخونمش:)))
عاشق فیلماشم اصلا!!! و اگه کتابش بهتره....
جیغغغغغ
هلن پراسپرو
- شنبه ۱ آذر ۹۹
- ۱۵:۴۳
از یه سال پیش صفحه 145 ام @_@
جالبه که شماره صفحه یادت مونده:/
منم یکی دو سال پیش خواستم هابیت رو بخونم تحملم سر امد ادامه ندادم.
عشق کتاب
- سه شنبه ۴ آذر ۹۹
- ۰۸:۳۹
چه بحثی بوده سر ارباب حلقه هاD: منم نمیتونم از یه صفحه مشخص برم جلو -_- نمیدونم سنگین شده برام:/
این نیز بگذرد... قشنگ بود=))
سنگینه. سنگینه:/
^__^
روزی روزگاری دختری بود که ستاره های بالای سرش چشمک می زدند. دختر آن ها را دوست داشت. رمز و رازشان را هم همین طور. او به ستاره ها قول داد تا زمانی که درخششان را از دست دهند و از آسمان پایین بیفتند، برایشان خواهد نوشت. ستاره ها خوشحال شدند و خندیدند. از خنده شان کاغذ پدید آمد. دختر آواز خواند و موسیقی اش تبدیل به مداد شد.
و این گونه بود که دختر قصه ی ما، هر روز می نویسد. حتی اگر بی معنی باشد. حتی اگر نا زیبا باشد.
فقط می نویسد. می نویسد و می نویسد.
و این گونه بود که دختر قصه ی ما، هر روز می نویسد. حتی اگر بی معنی باشد. حتی اگر نا زیبا باشد.
فقط می نویسد. می نویسد و می نویسد.
منوی وبلاگ
موضوعات
- انیمه (۲)
- خزعبلات بنده :) (۶)
- داستانک (۶)
- چالش (۵)
- جوهر بی رنگ (۴)
آخرین نظرات
-
Lester Locke
حالا قرن ها از روزی که ... -
Ananisha
بهم حس خوبی میدی وایولت*-* -
تو :)
چرا یو انقدر ... -
آقای همکار
دنیای وبلاگچقدر عجیب شده:) -
•miss writer•
Yuri on ice خیلی قشنگ بود مخصوصا اوپنینگ و اندینگهاش -
Reddington
دویدن به سمت نوت بوک گوشی برای تایپ کردن پست* -
چوی زینب دمدمی
قشنگ که چه عرض کنم..کلا ... -
زی زی گولو بلاسم
سلااام ویولت چه قشنگ ...
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
کلمات کلیدی
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
پیوندها
پیوندهای روزانه
- به کوراگهی عزیزم
- جریان ساکت آب
- نقاشی
- غدهی حَرفوئید (یک غدهٔ درونریز)
- درخت پا درهوا (فن فیکشن موریارتی وطن پرست)
- "Everyone have to be drunk on somethin' to keep pushing on"
- که از خودم که تویی، تا کجا فرار کنم؟
- داستانفوقالعادهی مائوچان:)))
- شیرین بیان
- پراکنده نوشت + زندگی ایدهآل
- تو واقعیت هم همینطور
- از زندگی خود چه میخواهم؟
- اوردوز
- مانامی
- حجاب
- ماموریت یک عروسک (عنوان نداشت خودم یه چیزی پروندم!)
- لطفا ماسک نزنید!
- چشمک بزن ای ستاره!
- هزاران زندگی
- و غیرممکنها ممکن می‌شوند!