صبح که چشمانم را باز می کنم، باید سقف اتاق را ببینم. نوری که از پنجره به داخل می تابد را ببینم. اولین بارش باران را ببینم.
ظهر که غذا می خورم، باید ته دیگ ماکارونی را ببینم. ظرف سالاد، و قاشق و چنگال را ببینم.
و در خیالاتم سیر کنم که چرا قاشق یک جغد نامه رسان نیست؟
چرا تابلوی نقاشی روی دیوار متحرک نیست؟
چرا مدرسه ای که در گوشی است هاگوارتز شماره دو نیست؟
و از همه مهم تر، چرا جادو نیست؟
تمام روز باید واقعیت ها را ببینم. درس های عادی و بی معنی را ببینم. چهار گوشه ی اتاق دوازده متری ام را ببینم.
و برای نیم ساعت آخر شب، زندگی کنم و بخوانم و بخوانم تا با نقطه ی پایان فصل روبرو شوم.
پس من تحمل می کنم و تا شب زنده می مانم. فقط به خاطر هری پاتر و چوب دستی چرخانش.
و چرا یه سیریوس بلک یا رون ویزلی تو ندگیمون نیست؟ چرا ادمایی مثل لونا انقدر کمن؟ و چرا عوض این استرس احمقانه برای امتحان پیشِ رو، نگران ظهور دوباره ولدمورت نیستیم؟T-T
:")))) خوشحال شدم با خوندن این پست. این دقیق احساسیه که موقع خوندن هری پاتر داشتم. و چندین و چندین سال بعدش.
و همچنان وایولت می نویسد و همچنان اشک ما را در میاورد و همچنان هم پستش در پیوند ها می رود :")
کجای هری پاتری *_* ؟
هری پاتر عشقه عشق
من الان دارم داستان های خون اشام رو می خونم.برای سیامک گلشیریه*_*
از طرف جغد به استلا :
من هیچ وقت نامه ی هاگوارتز رو بهت نمیدم ! یاه یاه یاه :/
منم منتظرم که هری و رون با اون ماشین پروازشون بیام دنبالن برم هاگوارتزT-T
اتفاقا یبار خواب میدیدم رفتم هاگوارتزXD
منو بگو که دیپلم رو هم گرفتم و هنوز برام دعوت نامش رو نیوردن *چهره ای ماتم زده و محزون* :(
هققققققق منم نامه میخوام T________________________________T
(وی به تابلوی بالای سرش نگاه میکند و میگوید این اسب ها چرا حرکت نمیکنند؟)
هام... ولی شاید اگه جادو واقعا اتفاق می افتاد، مثل تابلویی که حرکت نمیکنه یه چیز عادی میشد... اون موقع احتمالا حسرت هاگوارتز سه رو میخوردیم((=
آره.بعد روایتش جوریه که خودش شخصیت اصلیه از کتاب دوم.یعنی خود نویسده اسم چند تا از کتاباش هم میاد.خیلی باحاله
خب مشکل همینه... ما مشنگیم و این غم انگیزه((":
برای همین که قاشق نمیتونه جغد باشه...
*بغض*
نحیر آقا! ما فقط جادوگرای خفنی هستیم که نامه هامون تحریم شده احتمالا! چندسال دیگه که وزارت سحروجادوی ایران کار ساخت مدرسه جادوگری ایرانو تموم کرد میریم اونجا!
اتفاقا یه تئوری هست که میگه رولینگ همون ریتا اسکیتره(فکر نکنم تا هری پاتر و جام آتشو خونده باشی -_-) ولی در هرصورت زیاد مهم نیست و اسپویل حساب نمیشه چون ریتا اصلا هیچ اتفاق مهمی رو رقم نزد و فقط برای این بود که حرصمونو دربیاره. فکرم نکنم این تئوری اسپویل کنه و میگم بهت. میگن رولینگ همون ریتا اسکیتره که اومده دنیای مشنگا و برای اینکه بتونه زندگی کنه داستانای هری رو به صورت یه کتاب نوشته و اینجوری پولدار شده.
یه تئوری هم هست میگه اون اول کتاب و داستان که هری توی اتاقش از خواب بیدار میشه تا آخر کتاب همش خواب بوده:/
ممنونم 🔮
اخه من با تبلت وارد می شم خیلی طول می کشه که کد و بزنم
دستت درد نکنه به یکی دیگه می گم
ممنونم ❤
سلام سلام سلام.
خیلی خوب نوشتین...
تا شب زنده بمانین برای پسری که زنده ماند...
@ عشق کتاب
عجب تیوری هایی دارین شما ! :/ :)))
جالب بودن ولی...
فکر کنم حالا میفهمم چی شد که آقای راینر اون پست ها رو راجع به جادو منتشر کردن!
بنظرم اگه که یه داستان قسمتی درست بکنی خیلی جالب میشه چون فکر کنم بیشتر مخاطبان شما و خودم داستانک ها رو خیلی دوست دارند و میخوان بدونند ادامش چی میشه مطالب شما ذهن آدم رو به ماجراجویی می برند ^_^
دیدگاه ها [ ۲۱ ]