تا حالا دقت کردین احساسات توی خواب قوی‌ترن؟

مثلا اگه توی واقعیت به این فکر کنی که این اواخر زیاد با خانواده‌ات خوب رفتار نکردی، حس خاصی درونت ایجاد نمی‌شه؛ اما کافیه بخوابی و توی عالم خواب یکیشون بهت بگه: «فلانی، چرا بهم اهمیت نمی‌دی و باهام همدردی نمی‌کنی؟» اون وقته که احساساتت غلیان می‌کنه و با یه صورت خیس از اشک و ذهن آشفته، از خواب می‌پری و به خودت می‌گی: «از این به بعد باید به همه محبت کنم! این جوری نمی‌شه!»

بعدش زندگیت می‌افته رو دور محبت کردن. اما فقط برای یک ساعت یا حتی چند دقیقه! 

خیلی زود برمی‌گردی به حالت اولت؛ و اصلا فراموش می‌کنی که اون حسی که توی خواب داشتی چی بوده. آشنا نیست؟ شبیه هورمون‌هاست. هورمون‌هایی که خیلی سریع ترشح می‌شن، زودتر هم تاثیرشون رو از دست می‌دن. اما هورمون‌هایی که ترشحشون به زمان طولانی نیاز داره، تاثیرشون هم ماندگارتره.

پس می‌تونیم نتیجه بگیریم که آدم با یه اتفاق ناگهانی عوض نمی‌شه. ممکنه یه شوک یا غم بزرگ باعث از دست دادن عقل و دیوونگی یا حتی افسردگی بشه؛ اما این که آدم خوب رو به آدم بد و برعکسش تبدیل کنه... خب، این درست نیست. برای تغییر کردن به زمان زیادی لازمه. اتفاقات مختلف، روبرو شدن با آدم‌هایی که دیدگاه‌های متفاوتی دارن، و کسب تجربیات جدید و چیزهایی که بتونه چرخ فرسوده‌ی افکارمون رو عوض کنه و بچرخونتش. 

با یه انفجار عظیم که چیزی عوض نمی‌شه!

 

  

 

پ.ن1: احساس می‌کنم یه موج خرابی دیگه برای بیان در راهه. دیروز ارور می‌داد؛ امروز حاضرین در سایت رو نشون نمی‌ده. هی.... البته ما که دیگه عادت کردیم XD

پ.ن2: دلم می‌خواست الان توی عکس بالای پست بودم :((( خیلی حس خوبی بهم می‌ده!